بسم الله الرحمن الرحیم

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

 

همه از خواب غفلت بیدار شده بودند، چیزى نمانده بود که انقلابى عظیم به وجود آید و کوفه را از لوث طرفداران آل سفیان پاک کنند. به ابن زیاد خبر داده شد که اگر چاره اى نیندیشى ، بیدرنگ شیعیان و پیروان على علیه السّلام قیام خواهند کرد و همه هواداران یزید را از دم شمشیر خواهند گذراند. مردم سرها و اسرا را شناخته اند. زینب کبرى دختر على علیه السّلام به گونه پدرش لب به سخن گشوده و با خطبه اى آتشین ، مردم را مخاطب قرار داده است . تاءثیر کلامش تا بدان پایه است که عنقریب مردم خواهند شورید، همه مردم غضبناک و خشمگین شده اند، از فرط تنفر، علنا به تو و یزید فحش مى دهند و کشندگان حسین علیه السّلام را لعنت مى کنند. زینب چونان پدرش على علیه السّلام سخن مى گوید و کلامش به قدرى مردم را تهییج کرده و تحریک نموده که مستعد انقلابى بزرگ شده اند و زمینه شورش ‍ مهیا شده است ، هرطور هست باید زینب را ساکت کرد وگرنه لحظاتى دیگر، مردم بر ضد تو و حکومت یزید بپا خواهند خاست .

 
عبیداللّه ، سراسیمه گفت : سر حسین علیه السلام را در مقابل زینب قرار دهید، باشد که چون روى برادر راببیند آرام شود. او درست فکر کرده بود، زینب کبرى از عاشورا تا کنون برادر ارجمندش را ندیده بود، همینکه دیده او به چهره نورانى برادر در بالاى نیزه افتاد، سکوت اختیار کرد وچنان غرق تماشاى آن شمس تابناک هدایت شد که به بکلّى رشته کلام را قطع کرد و خطاب به سر مطهر، فرمود:
اى ماه یکشبه زینب !
چه زود غروب کردى !
هیچ گمان نمى کردم بدین حالت تو را بر بالاى نى مشاهده کنم
در اینجا طبق نوشته برخى از نگارندگان ، سر زینب کبرى علیهاالسّلام بى اختیار به گوشه محمل خورد، به نحوى که خون از آن جارى شد.

 
شاید دلیل اینکه وى سر برادر را به ماه یکشبه تشبیه مى کند این باشد که همه مردم او را به یکدیگر نشان مى دادند. به هرحال ، این خطبه ناتمام زینب کبرى علیهاالسّلام مردم کوفه را منقلب کرد و یک حرکت فکرى را در آنان ایجاد کرد. اگرچه سربازان ، با ضرب و شتم و تهدید، به پراکنده کردن مردم پرداختند و سعى کردند با عجله ، اسرا را به فرماندارى کوفه وارد کنند، ولى به دنبال سکوت حضرت زینب علیهاالسّلام افراد دیگرى از اهل بیت از جمله فاطمه دختر امام حسین علیه السّلام و ام کلثوم ؛ زینب صغرى و حضرت سجاد علیه السّلام نیز سخنرانیهاى مهیّجى ایراد کردند.

 
فاطمه دختر امام حسین علیه السّلام که همسر پسرعموى خود (( حسن بن حسن )) معروف به ((حسن مثنى )) بود و تاریخ ، او را به نام عالمه اى زاهده و پرهیزگار، یاد کرده است ، در خطبه خویش چنین فرمود:((بعد از حمد بى پایان و ثناى بى حد بر ذات بارى و شهادت بر وحدانیت خداوند تبارک و تعالى و شهادت بر اینکه محمد صلّى اللّه علیه و آله بنده و فرستاده خداست ، درود بر محمد صلّى اللّه علیه و آله و خاندانش باد و شهادت مى دهم که فرزند پیامبر خدا، بى هیچ جرم و گناهى با لب تشنه در کنار فرات ، سر بریده شد. خداوندا! به تو پناه مى آورم از اینکه بر تو دروغى ببندم و یا اینکه به تو خلافى عرض کنم )). 

 
وى بعد از مناجاتى با خداى خویش ، خطاب به مردم کوفه چنین فرمود:
((اما بعد: اى مردم کوفه ! اى نیرنگبازان فریبکار! بدانید که خداوند تبارک و تعالى ما را به وسیله شما و شما را به وسیله ما مورد آزمایش قرار داد، آزمایش ما نیکو بود، خداوند ما را مورد لطف خود قرار داد، ولى شما مخزن علم و حکمت و حجت خدا در زمین را به ناحق شهید کردید. خداوند بزرگ به وسیله پیامبرش محمد صلّى اللّه علیه و آله خاندان ما را مورد لطف خویش قرار داد و بر بسیارى از خلق خویش برترى داد،ولى شما مردم ناسپاس ،ما را تکذیب کردید و کافرشدید و خون ما را به ناحق ریختیدو اموال ما را به غارت بردید.پنداریدکه ماازاولادغیرمسلمان بودیم .

 
شما جدم على علیه السّلام را چندى پیش شهید کردید و دیروز پدرم حسین علیه السّلام را شهید نمودید، اکنون خون ما از دستهاى شما جارى است و این به جهت کینه دیرینه اى بود که از ما به دل داشتید، حال چشمتان روشن و دلتان شاد شد. شما بر خداوند مکر ورزیدید ولى خداوند از بهترین مکّاران است . خداوند شما را به کیفر خواهد رسانید، منتظر عذاب خدا باشید. خداوند شما را به جان یکدیگر خواهد انداخت به واسطه اینکه خون ما را ریختید و اموال ما را به یغما بردید.
تاءسف خوردن بر آنچه از شما فوت شد بى ثمر است و شادمانى شما نیز بر آنچه پیش آمد بى حاصل است . خداوند هیچ خرامان فخر کننده اى را دوست نمى دارد. دستهایتان بریده باد! منتظر عذاب خدا باشید. در این دنیا بجان هم خواهید افتاد و در عذاب آخرت نیز جاویدان خواهید بود لعنت خدا بر ستمگران باد! اى مردم کوفه ! واى بر شما! آیا دانستید که با کدام دست ما را زدید و با کدامین پا به سوى ما آمدید و چگونه به قتال ما شتافتید؟! به خدا سوگند! که دلى بى رحم و جگرى سخت دارید، خداوند بر دل و گوش و چشم شما مهر نهاده و شیطان ، اعمال زشت شما را در نظرتان زیبا جلوه داده و بر چشم شما پرده کشیده است و راه هدایت را تشخیص نمى دهید.
اى اهل کوفه ! دست شما بریده باد! چقدر خون خاندان رسالت به گردن شماست ! شما چه نیرنگها که نسبت به برادر پیامبر على بن ابیطالب ، جدم و فرزندان و خاندان طاهرین وى  که اخیار و نیکانند  انجام دادید)). 

 
سخنان دختر حسین علیه السلام همچنان ادامه داشت که کوفیان گفتند: اى دختر پسر پیغمبر! بس است که دل ما را سوزاندى و آتش بر نهاد ما زدى . در این هنگام ، ((ام کلثوم )) زینب صغرى رشته سخن را به دست گرفت و گفت :
((زشت باد روى شما! چرا حسین را یارى نکردید و او را شهید نمودید؟! چرا اموال ما را غارت کردید و ما را اسیر نمودید؟! چرا خونهاى پاک را به زمین ریختید؟! شما بسیار بى رحم هستید، کسى را کشتید که بعد از پیغمبر، بهترین مردان روزگار بود)).

 
در پایان سخن ، زینب صغرى علیهاالسلام به خواندن ابیاتى توسل جست و مردم زار زار مى گریستند که ناگهان حضرت سجاد علیه السّلام خطاب به مردم فرمود: ساکت شوید، بلافاصله سکوت ، همه جا را فرا گرفت و حضرت چنین آغاز سخن کرد:

 
((سپاس خداى را و درود بر پیامبر و خاندانش باد! اى مردم کوفه ! هرکس مرا مى شناسد که مى شناسد و هر کس که مرا نمى شناسد بداند که من ((على بن حسین بن على بن ابیطالبم )) من پسر همان کسى هستم که در کنار فرات بى هیچ جرمى و جنایتى سرش را بریدند و اموالش را غارت کردند و زن و فرزندش را اسیر نمودند. من پسر آن کسى هستم که با شکنجه شهید شد و این افتخار ما را کافى است .
اى مردم ! شما را به خدا سوگند! مگر این شما نبودید که به پدرم نامه نوشتید و از روى مکر و نیرنگ با وى پیمان بستید و سپس او را کشتید. مرگ بر شما باد که توشه بدى براى آخرت خود فراهم آورده اید!
با کدامین دیده به پیامبر خدا خواهید نگریست ؟ اگر به شما بگوید که شما فرزند مرا کشتید و حرمتم را نگاه نداشتید و امت من نیستید)).

 
سخن حضرت که بدینجا رسید، کوفیان با صداى بلند به گریه پرداختند. آن جناب فرمود:((خداوند بیامرزد کسى را که اندرز و سفارش مرا در مورد خداوند و پیامبرش و خاندان پیامبر او قبول کند؛ زیرا ما روشمان روش پیامبر است ))، که ناگاه کوفیان فریاد کشیدند ما همه با تو هستیم .
ولى در پاسخ آنان حضرت سجاد علیه السلام فرمود:((هیهات ! هیهات ! اى مکاران نیرنگباز پرفریب ! آیا مى خواهید با من همان کنید که با پدرانم کردید. هرگز! به خدا سوگند! که هنوز جراحت ما سرباز نکرده و التیام نیافته است . پدرم دیروز شهید شد و زن و فرزندش اسیر گشتند. آن مصیبت بزرگ ، فراموش شدنى نیست . تمام وجودم متاءلم است . جانم فداى شهیدى باد که در کنار فرات به شهادت رسید کیفر قاتلان او آتش دوزخ است )). 
و به همینجا امام زین العابدین علیه السّلام کلام خود را پایان داد، اما این سخنرانیهاى مهیّج ، کار خود را نمود و یک جریان فکرى ایجاد کرد و موجى توفنده به وجود آورد که سالهاى سال ، اثر آن پایدار بود و از آن تاریخ به بعد، کوفه هرگز آرام نگرفت تا بالا خره تمام قاتلین و جنایتکاران میدان کربلا، مکافات دنیایى خود را دیدند.

 
کوفه چگونه مى توانست آرام بگیرد و از لوث جنایتى که اتفاق افتاده پاک گردد در حالى که همه با چشمهاى شگفت زده خود، دیدند و با گوش خود شنیدند که سر بریده حسین علیه السّلام در بالاى نیزه قرآن مى خواند و با صوتى آسمانى فریاد مى زد:
(اَمْ حَسِبْتَ اَنَّ اَصْح ابَ الْکَهْفِ وَالرَّقیمِ ک انُوا مِنْ ای اتِن ا عَجَبا ). 
و در حقیقت ، با طنین این صداى روحبخش حسین علیه السّلام نداى پیروزى خود را به مردم کوفه و سراسر جهان ، اعلام کرد.